تاثیر شغل بر ابعاد غیراقتصادی زندگی


تاثیر شغل
ما برای چه کار می کنیم؟
برای چه شغلی انتخاب می کنیم؟
خب جواب واضح است.
برای پول و کسب درآمد.


سوال اینجاست که آیا غیر از پول انتظار دیگری از شغلمان نداریم؟
خلاصه هر چه باشد ما در حدود ۸ ساعت از عمرمان را در کار کردن می گذرانیم.
حدود ۸ ساعت را در خوابیم.
و ۸ ساعت باقی مانده هم خالی از خستگی های ۸ ساعت کار نیست.

اینجاست که اگر کمی فکر کنید به نکته خیلی مهمی می رسید.
و آن نکته اینست.

اگر کارمان ابعاد غیراقتصادی زندگی مان را قوی نکند شاید اصلا فرصت پیش نیاید که در خارج از زمان کار آن ها را رشد دهیم.

به طور مثال یک انسان نیاز به رشد عقل دارد.
یک انسان نیاز به رشد بیان دارد.
یک انسان نیاز به رشد سطح فرهنگی دوستانش دارد.
یک انسان نیاز به رشد سرمایه های انسانی اش دارد.
یک انسان نیاز به شناخت بیشتر جهان و سایر انسان ها دارد.
و صدها نیاز دیگر دارد.

حال فرض کنیم این نیازها در ساعتا کاری برآورده نشود.
پس نیاز است تا خارج از ۸ ساعت کاری برای برآورده کردن آن نیازها وقت بگذاریم.
و صادقانه اش را بخواهید ما می گوییم رشد سایر شاخصه های انسانی در فضایی غیر از کار کردن بی معناست و خیال پردازی بیش نیست.

اگر بگوییم رشد عقل و بیان و سرمایه های انسانی و شناخت در کدام شغل از سایر شغل ها بیشتر است چه جوابی می دهید؟
رشد بیانی که در تجارت هست در کدام شغل است؟
آنچه در تجارت شما را با بزرگان اقتصاد آشنا می کند در کدام شغل دیگر اینچنین است؟
شناختی که از مردم و جهان با تجارت پیدا می کنید با هیچ شغل دیگری پیدا نمی کنید.
شنیده اید که بزرگان گفته اند کسی که تجارت نکند دو سوم عقلش هیچگاه کامل نشود.

سعی کنید شغل های دیگر را غیر از تجارت از دایره ذهنی و فکری خود پاک کنید.
مَثل این فکرها مَثل علف های هرزیست که در مزرعه ای سالم وجود دارند و مانع از رشد بهتر محصولات آن مزرعه می شوند.
زمانی که با خودت بسته باشی فقط تجارت، آن وقت است که مجبور می شوی آن را یاد بگیری و چم و خمش را بیاموزی و سختی های اولیه اش را تحمل کنی پس به نتیجه هم می رسی.
اما وقتی در کنار تجارت به چند شغل دیگر هم نگاهی داری تا یک سختی کوچک از تجارت به تو برسد تجارت را سست می گیری و در پی کار ساده تری که در ذهنت بود می روی و سپس بعد از چند سال پشیمان می گردی.

مهران وثوق